طلبه آنلاین

۰

آقا دامادها را در شب خواستگاری دیده اید!
ببین چه مؤدب اند! چه با وقار! چه سر به زیر! چه کم حرف! چه مرتب!چه با نزاکت!
خانواده ها و همراهان گل میگویند، و گل می شنوند، همه شوخی و مزاح میکنند، اما داماد ساکت و سنگین و خاموش گوشه ای نشسته، و دلهره تمام وجودش را گرفته، و هرگز خودش را همراه و همرنگ با دیگران نمی کند.

راستی! تاکنون فکر کرده ای چرا؟
چرا داماد همرنگ نمی شود، چرا مثل دیگران راحت نیست؟
شاید دلیلش این باشد که پیش خود می گوید: من زیر نظرم و قرار است که من انتخاب شوم.

یادمان باشد کسی که آن بالا نشسته، و به ما نظر دوخته قرار است انتخاب کند. اگر این حقیقت را می دانستیم نگاه مان از دیگران گرفته می شد و از دیگران تأثیر نمی گرفتیم و هم ساز دیگران نمی شدیم و همیشه همان گونه بودیم که آقا دامادهابودند!
مولوی، شب خواستگاری پسرش به او  گفت:
پسرم! همیشه چنان باش که امشب.
یعنی میبینم امشب خیلی سنگین و رنگین نشسته ای. می بینم حساب شده نگاه می کنی، حساب شده حرف می زنی. می بینم ترسان هستی، پاک و تمیزی، با خود گل و شیرینی داری، و کام دیگر را شیرین میکنی. می بینم که خودت را همرنگ جماعت نمیکنی.

پسرم! همیشه چنان باش.
همه اش میگوییم: همه چنین اند و چنان اند. « همه » همه مشکل ما آدمها همین است .

یادمان باشد این همه، همه را زمین میزند.
چرا مثل دونده ها نباشیم که در دویدن نگاه شان فقط به پیش است و به خط پایان و هرگز به همراهان هیچ کاری ندارند، بلکه
میخواهند همیشه از آنها جلوتر باشند.
شاید یکی از تعلیمات بزرگ و البته غیر مستقیم نماز همین است. چرا می گویند نماز صبح را بلند بخوان، یا نماز ظهر را آهسته بخوان!
چون صبح زمان سکوت است، می گوید: بلند بخوان یعنی خودت را همرنگ با شرایط نکن!
و ظهر سرو صداست و پر از شلوغی، به همین خاطر می گوید آهسته بخوان یعنی خودت را همراه نکن!

محمد رمضانی

همرنگ جماعت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی